قند عسلمقند عسلم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه سن داره

" پرنیان " عزیز دل بابا و مامان

همه بی خبرن

عزیز مامانی ! این روزا مامانی حالش خوبه خداروشکر تا فعلا که حالت تهوع نداشتم و با اشتها غذا می خورم و همچنان کسی جز من و بابایی از وجود تو عزیزدلم تو دل مامانی خبر نداره البته اینم بگم بجز من و بابا به خاله راضیه و خاله فاطمه و خاله مرضیه گفتم آخه دیگه مجبور بودم به این سه نفر بگم ولی تصمیم دارم ایشالا وقتی ماه دوم تموم شده بهشون خبر بدم مطمینم خوشحال میشن ...
27 مهر 1393

خداروشکر بهترم

سلام مامانی امیدوارم که جات تو دل مامانی خوب خوب باشه و اذیت نشی مامانی هم خداروشکر امروز خوب خوب شده و دیگه نگرانی از بابت لکه بینی نداره هرچند نگرانیم زمانی کمتر میشه که بدونم قلب مهربون تو عزیزدلمم تشکیل شده و داره مث گنجشک میزنه ایشالا که مشکلی نیست این روزا خیلی زووووود گشنم میشه سعی میکنم غذاهای مقوی بخورم که عزیزدلم سالم بدنیا بیاد خدایا خودت مراقب نی نی کوچولوم باش راستی یادم رفت بگم بابایی خیییییییییلی دوست داره هروقت میره سرکار همش زنگ میزنه و احوالتو میپرسه شبم که میاد خونه اول مامانی رو بعدشم تو رو میبوسه و باهات کلی حرف میزنه البته اینم بگم که یه خورده حسودیم میشه بهت ...
25 مهر 1393

نگرانم

هنوز لکه بینی دارم   دیشب رفتم پیش یه ماما گفت فعلا زوده بخوام بهت دارو بدم فقط استراحت مطلق میتونه بهت کمک کنه که لکه بینیت برطرف شه مامانی کلا دراز کشیدم بابایی بنده خدا شب که میاد خونه ظرفا رو میشوره خییییییییییییلی نگرانم برام واسه 5آبان سونو نوشته گفت اگه قلب جنین تشکیل شده باشه و لکه بینیت قط نشده بود اونوقت برات دارو مینویسم خدایا کمکم کن به تنها کسی که جریان بارداریمو گفتم دوستم مرضیه ست اونم چون خودش ماه اخر بارداریشه و تجربه دوتا بارداری رو داره و میتونه کمکم کنه اتفاقا مرضیه میگه رو بچه اولش امیرعلی ...
20 مهر 1393

آزمایش خونم مثبت شد

امروز رفتم آزمایشگاه آپادانا آزمایش بارداری دادم   خداروشکر مثبت بود فقط یه نگرانی دارم آخه سه روزه لکه بینی دارم بعضیا میگن طبیعیه بعضیا هم میگن غیرطبیعی فعلا که دکتر زنان نوبت گیرم نیومده باید فعلا برم پیش ماما ساعت هفت عصر که عباد از سرکار برگشت یه سورپرایز اساسیش کردم قبل از اومدنش روی شکمم نوشتم : سلام بابایی .. دارم میام پیشت خلاصه وقتی اومد خونه اومدم دراز کشیدم قبل از اینکه لباسمو بکشم بالا یه لحظه چشمش افتاد رو جای سوزنی که ازم خون گرفته بودن گفت این چیه منم خندیدم چشامو بستم لباسمو زدم بالا واااااااااااااای شوکه شده بود اساسی ...
19 مهر 1393

بازم بی بی چک

امروز ظهر که از خواب بلند شدم احساس درد پریودی رو داشتم یه لحظه زد به سرم که برم بی بی چک بذارم که حداقل خیالم راحت بشه خلاصه بسم اله کرذم و بی بی چک رو گذاشتم چند دقیقه بعد خط دوم قرمز شد البته پررنگ نبود ولی به کمرنگی اون سری هم نبود خلاصه مطمین شدم که باردارم ولی هنوز به شوهری چیزی نگفتم عصری دو تا لکه قهوه ای دیدم اولش یه خورده ترسیدم ولی یه چیزایی درباره لانه گزینی شنیده بودم گذاشتمش پای اون خلاصه عصری که شوهرم اومد بهش گفتم پریود شدم آخه میخاستم آزمایش بدم بعد که صددرصد مطمین شدم سورپرایزش کنم اساسی   ...
17 مهر 1393

اولین بی بی چک

نمیدونم این بی بی چک راست میگه یا نه خدا کنه راست بگه امروز صبح که از خواب بیدار شدم گفتم بذار یه بی بی چک بذارم ببینم چی میشه هیچی دیگه بی بی چک رو گذاشتم فورا خط c قرمز شد ... چند دقیقه صبر کردم تا شاید خط t   هم قرمز شه ولی نشد بیخیالش شدم   انداختمش تو یه نایلون که بعدا بذارمش تو سطل آشغال   یه چند ساعتی بعد رفتم که بذارمش تو سطل گفتم بذار یه بار دیگه نگاش کنم نگاش کردم دیدم اه یه خط قرمز کمرنگی ظاهر شده وااااااااااااااااااای خدا یعنی باردارم یعنی واقعا یه نی نی تو دلمه  فورا اومدم پای لب تاب تو نی نی سایت از دوستان پرسیدم یکی ...
14 مهر 1393
1